قسمت دوم ...

 

او در کتاب زمین در تعادل، با اشاره به روح پنهان طبیعت که در همه آن ساری و جاری است و شایسته ستایش و  پرستش است الهیات همه خدایی را که بر اساس آن خداوند در همه اجزای طبیعت پراکنده است به عنوان پشتوانه معنوی و فکری جنبش حمایت از محیط زیست، باوری لازم برای زندگی امروز می داند. به عبارت دیگر او در کتاب خود از حمایت معقول و معمول از طبیعت فاصله می گیرد و خواننده را به برقراری یک رابطه معنوی جدید میان خود و طبیعت فرا می خواند و به صراحت به پیوند افکارش با عرفان سرخپوستی و شمنیسم بومیان امریکا اشاره کرده و می‏گوید: « درک معنوی ما از جایگاه مان در طبیعت به فرهنگ بومیان امریکا باز می گردد...

ایدئولوژی غالب اروپای ماقبل‏تاریخ و بسیاری از دیگر مناطق جهان بر پایه پرستش الهه مؤنثِ زمین استوار بوده است، الهه ای که منشأ حیات است و تعادل را میان همه موجودات زنده برقرار می سازد. »(18) الگور پس از این فراز با لفظ دین از این رویکرد یاد می کند و معتقد است پس از ظهور ادیان مذکر فعلی، انسان به اقتضاء طبیعت اش و در پی هماهنگی با آهنگ طبیعت، به خدایی مؤنث باور داشته که در   طبیعت جلوه گر بوده است. و این درست همان چیزی است که در آواتار دیده می شود. درست به همین دلیل است که جیمز کامرون جامعه ناوی را شبیه به بومیان سرخپوست آمریکا به تصویر کشیده است. این شباهت تداعی‏گر باورهای طبیعت گرایانه و الهیات زیست محیطی است که سرخپوستان بدان ایمان داشته اند. جالب اینکه این عقاید پان‏تئیستی و شبه معنوی که به صراحت توسط الگور به عنوان یک مذهب ارائه می شود، به دلیل پوشش حفاظت از محیط زیست و دوستی با طبیعت به سرعت در سراسر دنیا از جمله ایران در حال انتشار است.

بنابر این رویکرد مدافع محیط زیستیِ آواتار نیز کاملا در جهت دین و آئینی است که این فیلم بدان فرا می خواند و همگی اینها تمهیدی است برای تثبیت اصول عقاید دین نوین جهانی که انتظار می رود به زودی مبانی خود را بر جوامع مختلف با گرایشات مذهبی گوناگون تحمیل نماید بدون آنکه در ظاهر با عقاید بومی این جوامع به مخالفت برخیزد. باید توجه داشت آنچه در       آموزه های اسلامی به عنوان مبانی حفظ محیط زیست از نظر اسلام قابل ارائه است، با اینگونه آموزه ها صرفا تشابه ظاهری دارد و تفاوت باطنی و محتوایی آنها غیرقابل انکار است. دقت داشته باشیم که تشخیص شِرک از شناسایی حرکت مورچه ای بر سنگ سیاه در دل شب تاریک دشوار تر است؛ و این مسأله اینگونه است. در مورد این مسأله به طور مشخص می توان گزارش مستقلی تنظیم نمود.

?

آموزه های کابالیستی که به تماشاگر این فیلم القاء می شوند، به باورِ همه‏در‏خدا انگاریِ حاکم بر داستان و آئین ارائه شده در فیلم خلاصه نمی  شود. درخت در فیلم آواتار جایگاه نمادین ویژه ای دارد. شبکه بیولوژیک طبیعت بواسطه درختان و ریشه آنها خود را گسترانیده است؛ اهالی ناوی نیز در تنه یک درخت غول‏آسا زندگی می کنند و از همه مهمتر معبد و مکان نیایش ناوی، جایی است که درخت روح ها  (Tree of Souls)، درخت صداها (Tree of Voices) و درخت مقدس (Secret Tree) نامیده می شود.

در این میان عبارت Tree of Souls یا درخت روح ها، تعبیر رایج برای اشاره به درختان ویژه ای است که در حکم نقاط عطف شبکه معنوی طبیعت می باشند و آمد و شد روح موجودات طبیعت به آنها بسیار زیاد است. جیمز کامرون برای نقطه تمرکز معنویت و جایی که روح طبیعت بهتر احساس می شود از نماد و تعبیری استفاده کرده است که قرن هاست در عرفان یهودی و کابالا به عنوان یک آموزه شناخته شده وجود دارد.

درخت روح ها (Tree of Souls) دقیقا تعبیری است که برای اشاره به برخی اسطوره های عرفانی یهودی مورد استفاده قرار می گیرد. این آموزه به اندازه ای در عرفان یهودی شناخته شده است که در بعضی موارد برای اشاره به اسطوره های عرفانی یهودی یا همان کابالا مورد استفاده قرار می گیرد. شهرت Tree of Souls به عنوان نمادی برای عرفان کابالا به اندازه ای است که هوارد شوارتز کتاب خود در باب اسطوره های عرفانی یهود و کابالا را با همین نام منتشر کرده است. در کتاب هوشع از تنخ  (19) آمده است که در بهشت درختی به نام درخت روح ها وجود دارد و ارواح تمام آنچه تا کنون آمده است و آنچه خواهد آمد در آن قرار دارد.

پدر عرفان کابالیسم، اسحاق لوریا(20) که شبکه عرفانی او را کابالای لوریانی می نامند، بر این باور بود که معادل درخت روح ها در بهشت، درخت های روح زمینی نیز وجود دارد. بر اساس آموزه های او درختان در طبیعت مأمن و جایگاه روح ها هستند. در شرح حال اسحاق لوریا آمده است که وی روزی شاگردان خود را برای تعلیم به میان طبیعت برد، ناگهان دید که روح های بسیاری درختان را احاطه کرده اند، او لحظاتی با روح ها سخن گفت، شاگردان که روح ها را نمی دیدند پرسیدند استاد با که سخن می گویید و اسحاق پاسخ داد اگر شما هم صدای آنها را می شنیدید می دیدید که چه روح های بسیاری در درختان حضور دارند. (21) این روایت درست همان چیزی است که در سکانس معرفی درخت روح ها به جیک در فیلم آواتار به تصویر کشیده شده است. در آواتار نیز نیتیری به جیک می گوید که درختان جایگاه روح ها هستند روح اجداد ما، و ما می توانیم صدای آنها را بشنویم.

باور به روح برای درختان از  آموزه های مسلم کابالای یهودی است. در شرح احوال خاخام ناخمان براتزلاف افسانه های زیادی در ارتباط با روح درختان آمده است از جمله آنکه او شبی را در مسافرخانه ای سپری می کرد، در نیمه های شب با ناله او ساکنان خانه از خواب پریدند و علت ناله ها را جویا شدند. خاخام براتزلاف از جا برخواست و دست به قلم برد و نوشت: هرکس درختی را قطع کند مرتکب قتل شده است. خاخام از صاحب مسافرخانه پرسید آیا این ساختمان بجای درختان قطع شده بنا شده است و او پاسخ داد آری. خاخام گفت شب در خواب روح درختان را می بینم که اشک می ریزند و موجب هراس من می شوند .(22)

 از اینگونه افسانه های مربوط به درخت در کتاب های کابالا به فراوانی یافت می شود و همانطور که گفته شد به همین دلیل است که هوارد شواتز کتاب خود درباره اساطیر عرفان یهودی را درخت روح ها نامگذاری کرده است.

 

تصویر بالا: درخت مقدس کابالا ترسیم شده در دهه اول قرن بیستم. الهه مونث که در فیلم ایوا نامیده می شود در تصویر قابل مشاهده است. دو تصویر سمت چپ نیز نمادی از خلقت و نشئه های آن است که به درخت حیات مشهور است. این نماد که خلاصه عرفان کابالا را در خود جای داده توسط استاد موسس کابالا، موشه دلیون قرن ها پیش ترسیم شده است

قدیمی ترین و اصلی ترین متن کهنی که در آن به اسطوره درخت روح ها اشاره شده است، یکی از نوشته های موشه دِلیون(23)  ( استاد مؤسس کابالا) می باشد . (24) جالب این است که موشه دلیون کسی است که برای اولین بار از درخت کابالا سخن می گوید که شامل 10 نشئه است و آن را به صورت یک نمودار ترسیم می نماید. درخت کابالا که دقیقا با تعبیر درخت حیات (Tree of Life) خوانده می شود، نمادی از فلسفه کابالا درباره جهان هستی است و شامل ده تجلی یا صفت برای مبدأ هستی می باشد که در مراحل گوناگون ظاهر می شوند.

همانطور که ملاحظه می شود درخت به همان اندازه که در دنیای آواتار حضور دارد، در دنیای کابالا نیز حضور دارد و تمام عرفان کابالا در یک نمودار درختی به نمایش در می آید. تفسیر و توضیح عناصر موجود در درخت حیات کابالا که به آموزه های این عرفان اشاره دارد و با مضامین سینمایی آواتار نیز  پیوند عمیقی دارد، نیازمند فرصت جداگانه ای است و اطاله کلام در این موضوع ما را از هدف اصلی این گفتار دور می سازد.  در اینجا و بر اساس آنچه گفته شد تنها بیان این مطلب کفایت می کند که سینمایی آواتار در واقع پیامبر بلیغ عرفان کالاباست. مضامین و آموزه های عرفان کابالا که می توان آن را از مبانی پنهان دنیای جدید دانست، بدون آنکه نامی از آن به میان بیاید از طریق بسیاری از محصولات سینمایی در حال گسترش است و این، زمینه باورهای مشترک میان همه مردم زمین یا همان دین نوین جهانی را بر اساس آنچه مبتکران این پروژه می پسندند، فراهم می کند.

 دین نوین جهانی و فرقه های نوظهور ، تکثّری که به وحدت پنهان می انجامد

از آنجا که مبانی کابالیستی و ماسونی دین نوین جهانی به سادگی و به طور مستقیم قابل القاء به ذهن پیروان ادیان مختلف سراسر جهان نیست، در حال حاضر این آموزه ها تکثیر و تنوع یافته و در قالب های گوناگون و متنوع به شکل دوره ها و فرقه های عرفانی، خودشناسی، خدای درون و همانند آن ارائه می شوند. تکثیر این آموزه ها بر اساس زیست‏بومِ فرهنگی هر منطقه شکل می گیرد. به عنوان مثل دوره های تفسیر حافظ، مولوی خوانی و حتی تفسیر قرآن هایی طراحی شده است که با اتکا به آموزه های کابالیستی بدون آنکه نامی از آن به میان آورند، به توضیح و تفسیر متون ادبی و دینی بومی ایران، می پردازند. جریان رسانه ای پروژه دین نوین جهانی در کنار انجمن ها و فرقه های عرفانی با ظاهر و ادبیات بومی، به تدریج سبب تحویل و قلب مفاهیم اصیل دینیِ جریان‏های رقیب شده و پیروان این ادیان را از درون با آموزه های زینت داده شده الهیات طبیعی مأنوس می سازد.

در حال حاضر مدعیان امام زمان بودن، جلسات مولوی خوانی، مدعیان ارتباط با ارواح، فرقه قانونیان، انرژی درمانی، عرفان حلقه، انجمن اکنکار، دوره عملی عرفان سرخپوستی، آموزش ایلیایی، فالون دافا، کلاسهای بودا شناسی تکمیلی در ماکو، فرادرمانی و بسیاری جریان ها و دوره های مشابه در تهران و سایر شهرستان های مهم کشور به طور گسترده فعالیت می کند. فهرستی از نام و آموزه های رهبران و مدیریت کنندگان بخش شناسایی شده این فرق ها در دسترس است که مطالعه آن یک نتیجه جالب توجه را به دنبال دارد.

در تمامی این فرقه ها به رغم تکثر و تنوع ظاهری اصول عقاید ثابتی ارائه می شود. تعادل و هارمونی با هستی (تعادل در الهیات طبیعی)، حضور روح مقدس یا برتر در کالبد شخص اول فرقه (آواتاریسم)، حضور روح گذشتگان مقدس در کالبد رهبر و یا اعضای فرقه (بازتولید یا همان تناسخ) و سلامت جسم، چهار آموزه ثابتی است که در همه این جریان ها و دوره ها یافت می شود. جالب اینکه حتی مدعیان امام زمان بودن نیز با فلسفه بافی های پیچیده سعی  می کنند به هواداران خود نشان دهند که روح امام زمان در بدن آنها حلول کرده است.

در جلسات تفسیر قرآن برخی از این فرقه ها، تأویل موسیقایی قرآن که همان تعادل و هارمونی با روح مقدس طبیعت است به عنوان معنای باطنی و حقیقی قرآن ارائه می شود. در گزارشات منتشر شده مربوط به برخی از این فرقه ها آمده است که سران گروه، خود آموزش های لازم را در سایر کشورها بویژه کانادا و امریکا گذرانده اند. حتی در صورتی که از ارتباطات مبهم و برون مرزی رهبران این فرقه ها چشم پوشی کنیم، مضمون مشترک و پنهانی آنها نشان از منشأ مشترکی برای قاطبه این جریان دارد، منشئی که به طور حتم با پروژه دین نوین جهانی در ارتباط است. شعور کیهانی که در فرقه حلقه عرفان معرفی می شود، روش درمانگری اغنایی‏-روانیِ متصدیان این فرقه و آموزه های آنها درباره خدای درون و مراقبه باطنی تماما مضامینی است که در مجموعه کتاب زوهار، مرجع شماره یک کابالا، یافت می شود.

تنها تفاوت آنچه هم اکنون در جلسات و ترم های فرقه حلقه عرفان در تهران و کرج و اصفهان و برخی شهرهای دیگر آزادانه به مردم آموزش داده می شود، با آنچه که در کتاب زوهار آمده است در این است که آن به زبان عبری است و این به زبان فارسی، نام آن کابالاست و نام این حلقه عرفان. آیا می توان تشابه عمیق و جامع آموزه های حلقه عرفان با کابالا را تصادفی دانست؟ بی‌شک پاسخ مثبت به این پرسش نمی تواند معقول و منطقی جلوه کند. تکثر فرقه ای با قالب و صورت بومی سبب می‌شود، مضامین و آموزه های دین نوین جهانی با کمترین هزینه در سراسر دنیا منتشر شود.

ضرورت طراحی راهبرد رسانه‌ای تقابل با پروژه دین نوین جهانی

هرچند آنچه گفته شد تنها اشاره ای کوتاه به پروژه ای است که در حال انجام است، اما همین مختصر برای باور به این خطر کافی است که تهاجم فرهنگی سالهای آینده از جنس میراث کابالاست. میراثی که بر خلاف تهاجم فرهنگی ابتذال، به معنویت فرا      می خواند و مقابله با آن دشواری های غیر قابل توصیفی دارد. بی شک خداوند حافظ دین خود خواهد بود و در نهایت این اسلام است که می ماند. آنچه در اینجا مدنظر است این است که با هوشمندی در درجه اول از دامن زدن به این جریان بپرهیزیم و سپس به اقدامات فعالانه متقابل بیاندیشیم.

تحقق این مهم نیازمند آن است گزینش تولید و نظارت محصولات رسانه ای که حامل اصلی این آموزه های متخاصم می باشند، نه صرفا بر پایه ملاک های شناخت شده ظاهری بلکه با اتکا به جریان شناسی این پروژه ها صورت پذیرد. در درجه بعد جریان فرهنگی عام با آگاهی بخشی در این حوزه می تواند از توابع منفی این پروژه تا حد زیادی بکاهد.. در صورت اهمال و بی توجهی به تدوین طرح مدیریت تقابلی پروژه دین نوین جهانی عواقب فرهنگی و فکری خطیری در انتظار جامعه ایران خواهد بود. استفاده از محصولات تصویری خارجی، ترجمه کتاب ها، مقالات روزنامه ای، شخصیت های کودکانه و کارتونی جدید، اسباب بازی ها، وسایل ارتباط جمعی، پوشاک و حتی برخی مواد غذایی از جمله مواردی است که پرداختن بی تأمل به آن می تواند سبب گسترش زودهنگام اهداف کسانی باشد که در پی استقرار دین نوین جهانی هستند.

پروژه رسانه ای دین نوین جهانی در سه مرحله تنظیم شده است:

آشوب باورها، تثبیت مفاهیم اولیه، معرفی نظامِ نوین ارزشی

این سه پلکان، الگویی کلاسیک و شناخته شده برای هر تحول بنیادین در ساختار باورهای جامعه هدف می‏باشد.

آشوب باورها:

در مرحله آشوب، انبوهی از باورهای متکثر و متنوع و الگوهای معرفتی گوناگون به سوی مخاطبان نشانه گرفته می شود. این اقدام سبب می شود پس از مدتی مخاطبان دچار سردرگمی در باورها شوند. هجمه آموزه ها و باورهای گوناگون سبب می شود که جامعه هدف نتواند آموزه های بومی و قابل قبول خویش را از غیر آن تشخیص دهد و یا در تفسیر آموزه های بومی به اندازه های با تنوع و تکثر مواجه می شوند که ارتباط متعصابه خود را با آنها از دست می دهد. آشوب باورها همواره در الگوی جنگ نرم مرحله پیشین و ضروری برای استقرار باورهای نوین است.

خدا‏شناسی (توحید)، فرجام‏شناسی (معاد و تقدیرفردی و تاریخی)، مرجع‏شناسی (نبوت و امامت)، جهان‏شناسی (مراتب فیزیکی و متافیزیکی خلقت)، مبدأ‏شناسی (چگونگی حضور انسان بر روی زمین و راز تولد نفس انسانی در ضمن یک فرایند طبیعی) و انسان‏شناسی (رابطه نفس و بدن، قوای انسانی، رابطه انسان و مبدأ آفرینش او) از جمله مفاهیم بنیادینِ دینی است که سینمای آمریکا در دو دهه گذشته به طور عام و در ده سال گذشته به صورت خاص و متمرکز به پیاده سازی نظریه آشوب درباره آنها پرداخته است.      

تمامی فیلم ها و سریال های متعلق به کانون های فیلم سازی امریکا که به مضامین جادوئی، ادیان و اسطوره‏های سحرآمیز باستان، پیشگوهای دنیای نو و باستان، انجمن های رازآمیزگرا، زندگی پس از مرگ، قدرت‏های فراطبیعی انسان های خاص، حیات معنوی و فرقه های نو می پردازد، هر یک در واقع محقَق ساختن بخشی از مرحله آشوب باورها را عهده دار هستند. کارکرد آشوب ساز این گونه تولیدات با توجه به فقدان تبیین کافی از آموز های اصیل بومی در سالهای گذشته، دوچندان می شوند. 

تثبیت مفاهیم بنیادین نوین:

این مرحله زمانی است که آشوب باورها به طور نسبی حاکم شده باشد. زمانی که شما خودتان عامل آشوب بوجود آمده باشید، این امکان را دارید که چند نقطه اتکا را به عنوان مفاهیم اولیه نظام ارزشی آینده، مورد تأکید قرار دهید. زمانی که مفاهیم اصیل دینی با خرافه و تخیل و موهومات منتشر شده توسط فیلمها به هم آمیخته شد و آشوب حاکم گشت، زمان آن می رسد که توجه مخاطب به چند مفهوم اولیه و بنیادین جلب شود و آنها را نسبت به سایر مفاهیم موجود قابل قبول تر بداند. این مفاهیم در واقع شالوده نظام ارزشی یا آئین جدیدی است که قرار است در مرحله بعد ارائه شود. حلول روح هستی در کالبد جسمانی، بازتولد روح یا تناسخ، تعادل با موسیقای هستی و ایمان به قدرت درون و مراقبه باطنی، از جمله مفاهیم اولیه دین نوین جهانی است که باید در مرحله دوم به تثبیت برسد. در این مرحله که از نظر زمانی می توان با مرحله آشوب همراه باشد، این مفاهیم در ذهن مخاطبان به عنوان آموزه هایی قابل پذیرش و نزدیکتر به واقع تثبیت می گردد تا در مرحله سوم آئین نوین بر پایه آنها بنا شود.


مفاهیم بنیادین اولیه برای دین نوین جهانی با ظرافت قابل توجهی در تاروپود درام های تولید شد در کانون های فیلم سازی مذکور، گنجانده شده اند. به عنوان مثال تولیداتی نظیر Tru Calling (series),  Push (2009), Painkiller Jane (2007), Dead Zone (series) این مأموریت را بر عهده دارند که پیش شرط های روانی لازم را برای ایمان به رهبران معنوی جدیدی همچون Alberto Villoldo که شاگردان او در دو سال گذشته در ایران نیز فعال شده اند، در ذهن مخاطبان مهیا سازند. این رهبران پیشگو و غیبگو مبلغان آموزه های دین نوین جهانی خواهند بود.

ارائه نظام ارزشی جدید:

مرحله سوم ارائه نظام ارزشی جدید و ساختار نوین به عنوان یک مجموعه واحد و منسجم است که به طور رسمی و فراگیر جایگزین نظام ارزشی پیشین می شود. در این مرحله بر اساس یک تئوری پساساختارگرایانه، لزوما نیازی نیست ساختار پیشین شکسته شود و ساختار ارزشی نوین جایگزین آن گردد، بلکه در صورتی که بتوان نظام ارزشی جدید و محتوای مورد نظر را در همان ساختار قدیم گنجاند، سناریوی موفق تری به انجام رسیده است. 

 آنچه که به مرحله ارائه ساختار نوین مربوط می شود، فیلم هایی هستند که به مخاطب القاء می کند آئینی که در اختیار اوست نمی تواند پاسخگوی نیازها و زُداینده مشکلات باشد، بلکه باید آئینی جدید را جستجو نمود که از بنیان متفاوت است. فیلمهایی چون Avatar (2009)، The Book of Eli (2010) و 2012 (2009) به این مرحله از پروژه دین نوین جهانی تعلق دارند و زمینه پذیرش یک ساختار معرفتی تازه را در اذهان مخاطبان فراهم می سازند.

 بی شک حق بر باطل پیروز است، آنچه می ماند سربلندی یا سرافکندگی ماست... 

 

محمود کاویانی